سالوادور فليپه ژاسينتو دالي دومنك در ۱۱ مه ۱۹۰۴ در شهر فيگرس (به اسپانيايي: Figueras) در منطقه كاتالونياي اسپانيا نزديك به مرز فرانسه به دنيا آمد.[۴] برادر بزرگتر دالي بهنام سالوادور (زادهٔ ۱۲ اكتبر ۱۹۰۱)، ۹ ماه قبل از تولد وي به دليل بيماري التهاب روده و معده در ۱ اوت ۱۹۰۳ از دنيا رفت. پدرش، «سالوادور دالي اي كاسي» وكيل و دفترداري از طبقه متوسط بود كه قوانين و انضباط سختگيرانه او در خانه توسط همسرش ملايم شده بود و در حقيقت، «فليپا دومنك فريس» مادر دالي تنها كسي بود كه تلاشها و زحمات هنري پسرش را تشويق ميكرد. والدين دالي هنگامي كه پسرشان پنج سال بيشتر نداشت وي را سر قبر برادرش بردند و به او گفتند كه روح برادرش در جسم او حلول كردهاست[۵] كه وي آن را باور كرد.[۶] دالي در مورد برادرش گفتهبود: «(ما) شبيه به يكديگريم مانند دو قطره آب، اما بازتابي متفاوت داريم. او احتمالاً اولين نسخه من بود اما بيش از حد در كمال تصور شد.»
او همچنين خواهري بهنام آنا ماريا داشت كه ۳ سال از دالي كوچكتر بود. در سال ۱۹۴۹، او كتابي در مورد زندگي برادرش با نام «دالي از نگاه خواهرش» منتشر كرد.[۷] از دوستان كودكي سالوادور ميتوان به فوتباليستهاي آينده باشگاه بارسلونا «ساگيباربا» و «جوزف ساميتير» اشاره كرد. در ايام تعطيلات اين سه نفر در پاتوقشان «كاداكس» (شهري بندري در استان خرونا در شرق اسپانيا) با هم فوتبال بازي ميكردند.
پس از شركت دالي در مدرسه نقاشي، در سال ۱۹۱۶ و در جريان تعطيلات تابستاني و سفر به كاداكس با خانواده «رامون پيچوت»، وي براي اولين بار با نقاشي مدرن آشنا شد. پيچوت نقاشي محلي بود كه مرتباً به پاريس سفر ميكرد. يك سال بعد، پدر دالي نمايشگاهي از آثار نقاشي با زغال پسرش در منزل خانوادگيشان بر پا كرد. سالوادور جوان اولين نمايش عمومي از آثارش را به سال ۱۹۱۹ در سالن تئاتر شهرداري فيگوئرس برگزار كرد.
در فوريه ۱۹۲۱ و زماني كه دالي ۱۶ سال داشت، مادرش به دليل سرطان سينه از دنيا رفت. او بعدها در مورد مرگ مادرش گفت: «بزرگترين ضربهاي بود كه من در زندگيم تجربه كردم. من او را ميپرستيدم … نميتوانستم غم از دست دادن كسي را فراموش كنم كه ميپنداشتم ايرادات اجتنابناپذير ضميرم را محو ميكند.» پس از مرگ مادر، پدر دالي با خواهر همسر سابقش ازدواج كرد. دالي برخلاف باور عدهاي، از اين ازدواج به دليل علاقه و احترامي كه براي خالهاش قائل بود، اظهار رنجش نكرد.
مادريد و پاريس[ويرايش]
در ۱۹۲۲، دالي به اقامتگاهي دانشجويي در مادريد نقل مكان كرد و در آنجا، در «آكادمي سن فرناندو» (مدرسه هنرهاي زيبا) شروع به تحصيل كرد. دالي از همان بدو ورودش به عنوان جواني خوشپوش، لاغر و قد بلند كه مو و خط ريشي بلند داشت[۸] و كت، جورابي ساق بلند و شلواري كه تا زانويش ادامه داشت و به سبك «آئستتهاي» سده ۱۹ (ميلادي) انگلستان ميپوشيد، توجه همگان را به خود جلب كردهبود. اما بيش از همه نقاشيهايش به دليل تجربه وي از كوبيسم، بيشترين توجه را نسبت به ديگران دانشآموزان آكادمي به خود جلب ميكرد. در كارهاي ابتدايي كوبيسماش، دالي احتمالاً مفاهيم كليدي جنبش را بهطور كامل نميشناخت چون كه اطلاعات وي از هنر كوبيسم محدود به تعدادي مجله و كاتالوگ بود كه توسط پيچوت به او داده شدهبود و در آن زمان، هنرمند كوبيسمي در مادريد نبود.
در سال ۱۹۲۴، دالي كه هنوز هنرمندي ناشناخته بود صفحهآرايي يك كتاب را برعهدهگرفت. اين كتاب، مجموعه شعري كاتالاني بهنام «افسانههاي بازماندگان» (به اسپانيايي: Les bruixes de Llers) اثر دوست همشاگردياش «كارلس فگس دي كلمنت» بود.
دالي همچنين به تجربه دادائيسم پرداخت كه آثارش را در تمام عمر تحت تأثير خود قرار داد. در طول اقامت دالي در آكادمي، وي طرح دوستي صميمي با «خوزه پپين بلو»، «لوئيس بونوئل» و شاعر معروف «فدريكو گارسيا لوركا» ريخت. دوستي وي با لوركا براساس احساسات شديد دوطرفه پايهگذاري شدهبود، اما دالي بيم ناكانه اين رابطه عشقي با شاعر جوان را رد كرد.[۹]
سبد نان - (۱۹۲۶)
دالي در سال ۱۹۲۶ اندكي پيش از امتحانات نهايي به دليل اظهار نظر در مورد عدم شايستگي مسئولين در امتحان گرفتن از وي، از آكادمي اخراج شد.[۱۰] تسلط و مهارت وي بر هنر نقاشي در اثر واقعگرا و بيعيب «سبد نان» كه در سال ۱۹۲۶ خلق شده، به خوبي نشان داده شدهاست.[۱۱] در همان سال دالي براي اولين بار به پاريس رفت و در آنجا با پابلو پيكاسو نقاش شهير اسپانيايي كه احترام خاصي براي وي قائل بود، ملاقات كرد. پيكاسو پيش از اين ملاقات از خوان ميرو نقاش و مجسمهساز اسپانيايي در مورد سالوادور دالي شنيدهبود. در سالهاي آتي همزمان با پيشرفت سبك منحصربهفرد دالي در نقاشي، تعدادي از كارهاي وي به شدت تحت تأثير آثاري از پيكاسو و ميرو قرار گرفت.
بعضي از گرايشهايي كه در سرتاسر عمر دالي ادامه پيدا كرد، در آثار وي در دهه ۱۹۲۰ كاملاً مشهود است. دالي حريصانه سبكهاي گوناگون هنري را ميبلعيد و سپس آثارش را از آكادميكترين سبكهاي هنر كلاسيك كه نمايانگر آشنايي وي با «رافائل»، «برونتسينو» «فرانسيسكو دي زورباران»، «يوهانس ورمر» و «ديهگو ولاسكز» بودند[۱] تا پيشگامان هنر آوانگارد،[۱۲] گاه در آثاري مجزا و گاه در تركيبي از آثار بسط ميداد. نمايشگاه آثار دالي در بارسلونا توجه بسياري را به خود جلب كرد و تركيبي از تحسين و تحير براي منتقدين هنري به همراه داشت.
در همان دوره، دالي سبيلي منحصربهفرد با تاسي از نقاش اسپانيايي سده ۱۷ «ديهگو ولاسكز» گذاشت.
۱۹۲۹ تا جنگ جهاني دوم[ويرايش]
در سال ۱۹۲۹، دالي با كارگردان و فيلمساز اسپانيايي لوئيس بونوئل در ساخت فيلم كوتاه «سگ اندلسي» همكاري كرد. او بيشتر در نوشتن فيلمنامه به بونوئل كمك كرد اما بعدها مدعي شد كه در فيلمبرداري پروژه نيز به شدت درگير بودهاست، ادعايي كه هيچگاه با دليل و مدرك ثابت نشد.[۱۳] همچنين در همان سال، دالي با همسر آيندهاش «گالا» ملاقات كرد.[۱۴] «النا ايوانوونا دياكونووا» يك مهاجر روس بود كه تقريباً يازده سال از دالي بزرگتر بود و پيش از اين، با شاعر سوررئاليست فرانسوي «پل الوارد» ازدواج كردهبود. در اين سال، دالي چندين نمايشگاه مهم برگزار كرد و بهطور رسمي به گروه سوررئاليستها در محله مون پارناس پاريس پيوست. (اگرچه آثار دالي پيش از اين براي تقريباً دو سال شديداً تحتتاثير سوررئاليسم بود) سوررئاليستها روشي كه دالي آن را «شيوه انتقادي-توهمي» در دستيابي به ناخودآگاه براي خلاقيت هنري بيشتر ميناميد را تشويق كردند.
تداوم حافظه - (۱۹۳۱)
در ۱۹۳۱، دالي يكي از مشهورترين آثارش بهنام «تداوم حافظه» را خلق كرد.[۱۵] اين اثر كه ساعتهاي نرم يا ساعتهايي در حال ذوب شدن نيز ناميده ميشود، تصويري فراواقعگرا از ساعتهاي جيبي معرفي ميكند. به عنوان تعبير كلي براي اين اثر، نقاش سعي دارد با استفاده از ساعتهاي نرم فرضيهاي كه زمان را صلب و قطعي ميانگارد را كم ارزش جلوه دهد و اين مفهوم توسط ديگر تصاوير در اين كار تقويت ميشود، مانند كاربرد دورنماي وسيع و مورچهها و مگسي كه ساعتها را ميبلعند.
دالي و گالا كه از سال ۱۹۲۹
در مورد محصولات وينزور بيشتر بدانيد. با يكديگر زندگي ميكردند، سرانجام در سال ۱۹۳۴ رسماً با يكديگر ازدواج كردند. (آنها در ۱۹۵۸ اين ازدواج را اينبار در مراسمي كاتوليك تكرار كردند)
دالي از طريق دلال آثار هنري «جوليان لوي» در سال ۱۹۳۴ به جامعه هنري آمريكا معرفي شد، و نمايش آثار وي در نيويورك كه شامل تابلوي «تدوام حافظه» نيز بود خيلي زود تأثير خود را گذاشت به نحوي كه مسئولين ليست «ثبت اجتماعي» ورود نام وي را به اين فهرست در مراسم ويژه «مجلس رقص دالي» جشن گرفتند. او در حالي در اين مراسم حاضر شد كه بر روي سينهاش، قابي شيشهاي حاوي يك سينهبند پوشيده بود.
در سال ۱۹۳۶، دالي در «نمايشگاه بينالمللي فراواقعگرايي لندن» شركت كرد. وي براي سخنرانياش كه «ارواح پارانوييد قابل اعتماد» (به اسپانيايي: Fantomes paranoiaques authentiques) نام داشت، لباس غواصي آبهاي عميق به تن كردهبود. او در حالي پا به اين مراسم گذاشت كه چوب بيليارد در دست داشت و يك جفت سگ از نژاد وولفهوند روسي همراهيش ميكردند. دالي در ميانه سخنراني به دليل پوشيدن كلاه سنگين غواصي بر سر در نفس كشيدن دچار مشكل شد و اگر كلاه غواصي به موقع باز نشدهبود، احتمالاً خفه ميشد. او بعدها در مورد اين سخنراني گفتهبود: فقط خواستم «شيرجه عميق» رفتنم را در ذهن انسان نشان دهم.
سالوادور دالي در پاريس، ۱۶ ژوئن ۱۹۳۴
بر طبق زندگينامه شخصي لوئيس بونوئل، دالي و گالا در يك مهماني بالماسكه در شيكاگو، ايلينوي شركت كردند در حالي كه لباس پسربچهٔ ليندبرگ و بچهدزد را بر تن كردهبودند. «ماجراي بچهدزدي ليندبرگ» در سال ۱۹۳۲ و حوادث مرتبط با آن تا اعدام متهم در سال ۱۹۳۶، همواره در صدر خبرهاي آن روزها بود و بهوسيله ميليونها نفر دنبال ميشد. انتقادات در جرايد از اين عمل دالي و همسرش به حدي بود كه وي مجبور به عذرخواهي شد و هنگامي كه به پاريس بازگشت، سوررئاليستها او را به دليل عذرخواهي از يك عمل سوررئال مورد بازخواست قرار دادند.
آندره برتون شاعر و نويسنده سوررئاليست فرانسوي، دالي را متهم به جانبداري از «پديده هيتلر» با كاربرد كلماتي نظير «جديد» و «نامعمول» كرد. اتهامي كه نقاش خيلي سريع آن را رد كرد و در پاسخ چنين گفت: «من نه در واقعيت و نه در خيال هيتلري هستم.» با اين حال، هنگامي كه فرانكو پس از جنگ داخلي اسپانيا به قدرت رسيد، دالي به طرفداري از رژيم جديد پرداخت. اين طرفداري سرانجام باعث اخراج وي از گروه سوررئاليستها شد. پس از اين واقعه، دالي با گفتن «من خود سوررئاليسم هستم» پاسخ داد. آندره برتون آناگرامي بهنام «اويدا دالارز» (براي سالوادور دالي) ابداع كرد كه كم و بيش به معناي «حريص براي دلار» بود[۱۶] و آن را به دالي بعد از اخراجش نسبت داد. از آن به بعد سوررئاليستها در مورد دالي با افعال زمان گذشته طوريكه وي مردهبود، صحبت ميكردند. در اين دوران حامي اصلي دالي، شاعر متمول انگليسي «ادوارد جيمز» بود. جنبش فراواقعگرايي و اعضاي مختلف آن (مانند «تد جونز» شاعر، ترومپتنواز و نقاش آمريكايي) سياست انتقادي و بهشدت سختگيرانهاي را در قبال دالي تا زمان مرگش و حتي پس از آن در پيش گرفتند.
سالوادور دالي عكاسي توسط كارل ون وكتن (۱۹۳۹)
دالي آتوميكوس، نام نگارهاي سورئال از فيليپ هالسمن بهسال ۱۹۴۸ ميلادي است كه سالوادور دالي و چندين شي را در حين پرش و پرتابشدن بهتصوير كشيدهاست. اين نگاره كه روتوش نشده است، نخستينبار در مجلهٔ معتبر لايف منتشر شد.
هالسمن براي ثبت اين عكس بيش از ۶ ساعت وقت صرف كرد و ۲۸ عكس برداشت تا به نگارهٔ مورد نظر خود رسيد.
اين نگاره اكنون در مالكيت كتابخانهٔ ملي كنگرهٔ آمريكا قرار دارد.
ادوارد جيمز با خريد بسياري از آثار و حمايت مالي براي تقريباً دو سال از دالي جوان به پديدار شدن نام وي در دنياي هنر كمك كرد. آنها دوستان خوبي شدند و تصويري از جيمز در نقاشي دالي بهنام «قوها انعكاس فيلها» نيز نشان داده شدهاست. آنها همچنين در خلق تعدادي از بادوامترين نمادهاي جنبش فراواقعگرايي مانند «تلفن خرچنگي» و «مبل لبهاي مائي وست» همكاري كردند.
در طول اين دوران، دالي هيچگاه دست از نوشتن برنميداشت. در ۱۹۴۱، وي براي هنرپيشه سرشناس فرانسوي «ژان گابين» فيلمنامهاي با نام «جزر و مد مهتاب» نوشت. وي همچنين كاتالوگهايي براي نمايشگاههايش نوشت كه از آن جمله ميتوان به «نگارخانه نودلر» در نيويورك به سال ۱۹۴۳ اشاره كرد، جايي كه وي به تفصيل شرح داد:
-
سوررئاليسم حداقل كمك خواهد كرد در اثبات تجربي مجموع نازايي و تلاشها در اتوماسيون كه به بيراهه رفتهاست و منتج به نظام حكومت خودكامه ميشود … امروزه تنبلي و كمبود تكنيك به سقف تشنج خود در مفهوم روانشناسي آن در استفاده متداول از كالج رسيدهاست.
وي همچنين رماني در مورد سالن مد براي اتومبيلها نوشت كه در سال ۱۹۴۴ منتشر شد. «ادوين كاكس» كاريكاتوري از وي در حالي كه اتومبيلي را به عنوان لباس شب پوشيدهاست، كشيد كه در روزنامه «هرالد ميامي» چاپ شد.
در سال ۱۹۴۰ و با گسترش آتش جنگ جهاني دوم در اروپا، دالي و گالا به آمريكا رفته و به مدت ۸ سال در آنجا زندگي كردند. پس از اين جابجايي، دالي مجدداً به ممارست در كاتوليسيزم پرداخت. در ۱۹۴۲، وي زندگينامهاي به قلم خود با نام «زندگي اسرارآميز سالوادور دالي» منتشر كرد. در سال ۱۹۴۷، راهبي ايتاليايي به نام «گابريل ماريا براردي» مدعي شد كه در خلال اقامت دالي در فرانسه در آن سال، نقش «جنگير» را براي وي ايفا كردهاست. راهب براي اثبات ادعاي خود، مجسمهاي از مسيح بر روي صليب داشت كه دالي براي براي تشكر از جنگيرش به وي دادهبود. اين مجسمه در سال ۲۰۰۵ پيدا شد و متخصصين اسپانيايي در سوررئاليسم تأكيد كردند كه شواهد و قرائن كافي در سبكشناسي براي اثبات اين كه اين مجسمه توسط دالي ساخته شدهاست، وجود دارد.[۱۷]
سالهاي پاياني در كاتالونيا[ويرايش]
دالي در سال ۱۹۴۹ تصميم گرفت تا بقيه عمر خود را در كاتالونياي محبوبش زندگي كند. اين تصميم او در انتخاب اسپانيا به عنوان محل زندگي در زماني كه تحت سلطه فرانكو ديكتاتور اسپانيا بود، نكوهشهاي گستردهاي در ميان منتقدين هنري ايجاد كرد.[۱۸] اين انتقادات به حدي بود كه موجب كنار گذاشتن بعضي از آثار دالي از نمايشگاههاي معتبر احتمالاً نه به دليل ارزيابي ارزش هنري آنها بلكه مسائل سياسي شد. در ۱۹۵۹، آندره برتون نمايشگاهي با نام «بيعت با سوررئاليسم» به مناسبت تجليل از چهلمين سالگرد سوررئاليسم تدارك ديد كه در آن آثاري از سالوادور دالي، خوان ميرو، انريكي تابارا و يوگنيو گرانل به نمايش گذاشته شدهبود. يك سال بعد، برتون به شدت به انتقاد از ورود تابلوي «مريم مقدس سيستين» دالي به نمايشگاه بينالمللي فراواقعگرايي در نيويورك پرداخت.
تصليب (تنه تسركت) - (۱۹۵۴)
دالي در سالهاي پاياني زندگي حرفهاياش، خود را محدود به نقاشي نكرد و بسياري از كارها و اعمال رسانهاي جديد و غيرمنتظره را تجربه كرد. او آثاري در بولتيسم بهوجود آورد و در زمره پيشگامان استفاده از تمامنگاري به شيوهاي هنري بود.[۱۹] او در تعدادي از كارهايش از خطاي ديد نيز استفاده كرد. در سالهاي پاياني عمر دالي، هنرمندان جواني نظير اندي وارهول به تقدير از تأثير آثار وي بر پاپ آرت پرداختند.[۲۰] دالي همچنين علاقه زيادي به علوم طبيعي و رياضيات داشت. اين علاقه در تعدادي از كارهاي دالي به وضوح قابل مشاهدهاست، بهويژه آثاري كه در دهه ۱۹۵۰ (ميلادي) با كاربرد شاخ كرگدن در آنها كشيده شدهاند كه اشاره به هندسه ايزدي در خلقت (شاخ كرگدن بر طبق مارپيچي لگاريتمي رشد ميكند) و نجابت (دالي كرگدن را به مريم باكره مرتبط كردهبود) داشت. دالي علاوه براين بهشدت مجذوب دياناي و تسركت (همتاي چهاربعدي يك مكعب) بود. به عنوان نمونه يك تسركت تانشده در نگاره «مصلوب كردن» ثبت شدهاست.
دوره پس از جنگ جهاني دوم براي دالي همراه با نشانهايي از استعداد سرشار هنري و علاقه وي به مباحثي در خطاي ديد، علم و مذهب بود. او اين دوران را با الهام از واقعه هيروشيما و آموزههاي كاتوليك، «عرفان هستهاي» ناميد. در نگارههايي مانند «مريم مقدس پورت ليگات» (نسخه اول) به سال ۱۹۴۹ و «مصلوب كردن» به سال ۱۹۵۴، دالي سعي در تركيب پيكرنگاري مسيحي با تصاويري از تجزيه مادي با الهام از فيزيك هستهاي داشت. «عرفان هستهاي» در آثاري مانند «گاره دي پرپينان» به سال ۱۹۶۵ و «گاوباز توهمزا» كه در خلال سالهاي ۱۹۶۸–۱۹۷۰ خلق شد، كار شدهاست. در سال ۱۹۶۰، دالي شروع به كار بر روي «موزه و تئاتر دالي» در شهر زادگاهش فيگوئرس كرد؛ اين بزرگترين پروژه مستقل دالي بود كه تمركز اصلي وي را تا سال ۱۹۷۴ به خود جلب كرد. او همچنان تا ميانههاي دهه ۱۹۸۰ بر افزونههايي براي اين مجموعه كرد.
در ۱۹۶۸، دالي تبليغي تلويزيوني براي شكلات لانوين ساخت[۲۱] و در ۱۹۶۹ براي يك شركت آبنباتسازي اسپانيايي، لوگو طراحي كرد. همچنين، در اين سال دالي مسئول تبليغات مسابقه آواز يوروويژن بود و مجسمهاي فلزي عظيمي ساخت كه بر روي صحنه كنسرت در مادريد قرار دادهشد.
در برنامهاي تلويزيوني با نام «دالي كثيف: يك نظر شخصي» كه در ۳ ژوئن ۲۰۰۷ از شبكه ۴ تلويزيون انگلستان پخش شد، منتقد هنري بريان سول به شرح آشنايياش با دالي در اواخر دهه (۱۹۶۰ ميلادي) پرداخت كه شامل خوابيدن در حالت جنيني بدون شلوار در بغل مجسمهاي از مسيح و در حال خودارضايي براي دالي بود كه خود را مشغول عكسبرداري نشان ميداد در حالي كه با دست شلوار خود را لمس ميكرد.[۲۲]
در ۱۹۸۰ وضعيت سلامت دالي به وخامت گرائيد. همسر سالخوردهاش گالا به او شربتي خطرناك از داروهايي بدون نسخه ميخوراند كه به سيستم عصبي دالي آسيب رساند كه نهايتاً پاياني غيرمنتظره بر تواناييهاي هنريش بود. دالي كه تا سن ۷۶ سالگي در سلامتي كامل بود، اين اتفاق كاملاً شكستهاش كرد و دست راستش مانند بيماري پاركينسون به رعشه دچار شد.
موزه و تئاتر دالي در فيگوئرس
در سال ۱۹۸۲، خوان كارلوس اول پادشاه اسپانيا به دالي لقب ماركز شهر پبول در خرونا را اعطا كرد، پس از آن كه پادشاه وي را در بستر بيماري ملاقات كرد و دالي به وي تابلوي «سر اروپا» (كه آخرين تابلو در دوران حياتش بود) را بخشيد.
گالا در ۱۰ ژوئن ۱۹۸۲ از دنيا رفت. پس از مرگ وي، دالي انگيزهٔ خود براي ادامه حيات را از دست داد. او از فيگوئرس به پبول و قصري كه در آنجا براي گالا خريدهبود، نقلمكان كرد تا در جايي كه گالا از دنيا رفتهبود، سالهاي باقيمانده از عمرش را سپري كند. در ۱۹۸۴ قسمتي از قصر و اتاقخواب دالي به علتي نامشخص (تلاش براي خودكشي توسط دالي يا غفلت خدمه) آتش گرفت.[۲۳] دالي از اين حادثه جان سالم به در برد و به فيگوئرس بازگشت، جايي كه گروهي از دوستان، حاميان و هنرمندان تصميم گرفتند تا وي در موزه و تئاتر خود سالهاي پاياني زندگيش را بگذراند.
سرداب موزه و تئاتر دالي
دالي در طول حيات هنرياش بيش از ۱۵۰۰ تابلو كشيد.[۲۴]
ادعاهايي در مورد مجبور كردن دالي توسط پرستارانش به امضا كردن بومهاي سفيد وجود دارد. اين بومها درآينده (حتي پس از مرگ نقاش) مورد استفاده قرار گرفت و به عنوان آثار اصلي به فروش رفت. در نتيجه، دلالان آثار هنري در رابطه با آثار سالهاي پاياني زندگي دالي بسيار محتاط عمل ميكنند.
منبع : ويكي پديا
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید: